9.8.07

استکان یا پادگان؟ مسئله این است

دو سه شماره است که با «در رابطه با» کلنجار می‌روم. بالاخره هم داستان به این‌جا کشید که «در رابطه با» ابهام زبان را زیاد می‌کند، کارآمدی زبان را کم می‌کند، پس...
پس چه؟ درست همین‌جا گفتمت زبان پلیس ندارد و نمی‌شود قانون گذاشت که هر کس گفت یا نوشت «در رابطه با» اعدامش کنیم یا زندانش کنیم یا جریمه‌ای ازش بگیریم. پس من که رگ‌های گردنم کلفت شده‌اند و می‌خواهم هر طور هست از زبان فارسی دفاع کنم، چه کنم؟
دوستی داشتم که کارش دفاع دانشمندانه و پر سر و صدا از زبان فارسی بود. اگر کسی چیزی می‌گفت یا می‌نوشت که آقای ابوالحسن نجفی در «غلط ننویسیم» گفته بود ناصواب است، دوستمان با دقت بسیار چندین سخنرانی دقیق و طولانی و دانشمندانه می‌کرد و به طرف نشان می‌داد که این کار از هر کار بد دیگری هم بدتر است و خلاصه «می بخور، منبر بسوزان، با زبان شوخی نکن». نتیجه‌اش هم این بود که همه وقت گفتن و نوشتن پیش او لکنت می‌گرفتند و دست و پایشان می‌لرزید. یک بار تلفنی حرف می‌زدیم. گفت «چه قدر ساکت ای؟» گفتم «نمی‌دانم چرا. اما با تو که سخن می‌گویم اضطرابی مرا فرا می‌گیرد.»
دوست دیگری می‌گفت «باید مردم را با زبان خوش به راه آورد.» منظورش از راه هم چیزی بود کم و بیش شبیه همان که دوست اولی می‌خواست. منظورش از زبان خوش هم گفتن و نوشتن با قواعد خودش و دوست اولی بود. می‌گفت «به مردم نشان بدهید که بدون نوشتن چیزهایی مثل "در رابطه با" هم می‌شود درست نوشت و زیبا و تاثیرگذار نوشت.» این دوست دومم البته کسی را نمی‌ترساند، اما او هم کاری از پیش نمی‌برد. تنها دیگران به نثرش غبطه می‌خوردند و می گفتند واقعا باسواد است و خوب می‌نویسد و این حرف‌ها. اما چرا و چه‌گونه؟ کسی نمی‌دانست.
دوست سومی داشتم که با چند و چون نوشتن کاری نداشت، اما می‌گفت «هر کاری کلاسی دارد و استانداردهایی. باید استانداردها را رعایت کرد تا کلاس کار حفظ شود.» روزی کنار دست کسی – تو بگو حسن – نشسته بود و حسن داشت مقاله‌ای می‌نوشت. حسن خطاکار شد و نوشت «در رابطه با». دوست سوم خروشید که «این عبارت "در رابطه با" غلط است. ننویسش.» حسن معصومانه پرسید «پس جایش چه بنویسم؟» دوست سوم سرش را فیلسوفانه تکان داد و گفت «فکر کنم باید بنویسی "در ارتباط با"». حسن هم نوشت «در ارتباط با» و خلاص.
دوست چهارمم می‌گوید «دولت باید جلوی این غلط نوشتن‌ها را بگیرد.» می‌گوید «اگر هفتاد سال پیش چند نفر افسر ارشد وطن‌پرست در ارتش تلاش نمی‌کردند، امروز ما به جای هواپیما می‌گفتیم ایرپلان و به جای پادگان می‌گفتیم ساخلو و دیگر معلوم نبود به چه زبانی صحبت می‌کردیم.» من البته گاهی شیطنتم گل می‌کند و ازش می‌پرسم «اگر این وطن‌پرست‌ها به جای ارتش در قهوه‌خانه‌ها بودند بهتر نبود؟ دیگر نمی‌گفتیم "استکان" یا مثلا "سماور" و به جایش یک واژه‌ی فارسی می‌گفتیم؛ مثلا "چای‌خوری" و "آب‌جوشان". یا اگر این وطن‌پرستان در کار حمل و نقل شهری بودند به جای "درشکه" می‌گفتیم "اسب‌کش" و به جای "تاکسی" می‌گفتیم "مـِه‌بـَر" و به جای "اتوبوس" می‌گفتیم "خودبـَر"».
دوست پنجمم مخالف است. می‌گوید «این مسخره‌بازی‌ها یعنی چه؟ اگر فارسی‌زبان‌ها می‌گویند "تلویزیون" یا می‌گویند "در رابطه با" پس زبان فارسی آن واژه و این عبارت را پذیرفته است. و اگر زبان چیزی را پذیرفته است، لابد به آن چیز نیازی داشته است. پس به کسی چه مربوط که بخواهد آن واژه و این عبارت را از زبان فارسی بیرون کند؟»
کیفی دارد که قیافه‌ی عارفانه بگیری و بگویی جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه؛ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. اما واقعا در مورد زبان حقیقت والایی هست که دوستانم نمی‌بینند و اگر ببینند همه چیز حل می‌شود؟ مهم‌ترین حقیقت این است که حقیقت یکتایی که این‌ها دنبالش می‌گردند وجود ندارد. زبان نه فلسفه است، نه عقیده. شاید در فلسفه و عقیده حقیقت‌های ثابت و لایزال و یک‌سره خوب یا بدی وجود داشته باشد، اما در زبان، مانند زندگی روزمره، حقیقت والای گم‌شده‌ای در کار نیست که پیدایش کنی و همه‌چیز سامان خود را بیابد. در زبان نیز مانند زندگی روزمره اغلب چیزها سودی دارند و زیانی و عمل عاقلانه در گرو این است که بتوانی بسنجی و ببینی سود فلان چیز بیش‌تر است یا زیانش.
تصور کنید کشوری را که با چنین قانونی که «ساختن سد در این کشور همواره ممنوع و مضر است و باید متخلفان را به صلابه کشید». و کشوری دیگر را که قانونی چنین داشته باشد که «دولت موظف است هر سال سی سد در کشور بسازد تا کشور هر روز آبادتر و شکوفاتر شود». تصورش هم خنده‌دار است. کار زبان هم چنین است. گفتن و نوشتن هر عبارت و واژه و حرفی سودی دارد و زیانی. اگر بنا است قانونی بگذارند، باید آن قانون را کارشناسانه بنویسد و تا حد امکان نیز قانونی همیشگی و همه‌جایی نباشد. هر چه عمومیت چنین قانون‌هایی بیش‌تر باشد، امکان خطایشان نیز بیش‌تر است.اما نشانه‌های یک قاعده‌ی کارشناسانه چیست؟

No comments: