یادت هست که خواستیم حرفهای بارت را دربارهی زبان دنبال کنیم به مالینوفسکی رسیدیم و پژوهشهایی که دربارهی تروبریاندیها انجام داد؛ پژوهشهایی که خیلی زود بنیان مردمشناسی نوین شدند.
مالینوفسکی یادداشتهایش را بارها بررسی کرد و از نگاه علوم مختلف به آنها نگاه کرد تا راههای جدیدی به فهم مردم تروبریاند و فرهنگشان بیابد. او این بررسیهای ثانوی را در کتابی منتشر کرد. او در ابتدای جلد دوم کتابش به موضوعی دربارهی جادوهای مردم تروبریاند اشاره کرد. او گفت دستورهای جادویی تروبریاندیها را نمیتوان به زبانهای دیگر ترجمه کرد. منظور او این نبود که ترجمههای احتمالی به حد کافی دقیق نیستند و وسواس او را برآورده نمیکنند یا این که مثلا ترجمهی این دستورها سخت است. بلکه او دقیقا میگفت این دستورها را نمیتوان به هیچ روی ترجمه کرد. ما در زبانهای آشنا به مفاهیمی مانند شمار و جنسیت و زمان عادت کردهایم. زبان تروبریاندیها مخصوصا در مقولهی دستورهای جادویی طور دیگری بود.
در همان سال که مالینوفسکی به دنیا آمد یک آقای اهل پروس هم پدر پسری شد که اسمش را ادوارد گذاشت. ادوارد بعدها به ایالات متحده مهاجرت کرد و آمریکایی شد و جایی هم که درش به دنیا آمده بود بعدها از پروس جدا شد و جزو لهستان شد. بنا بر این، آلمانیها، لهستانیها و آمریکاییها هر کدام دلیلی دارند که ادوارد ساپیر را هموطن خود بدانند. ساپیر به موضوعهای مختلفی علاقه داشت و با کمی اغماض میگویند او یک زبانشناس مردمشناس بوده است. ساپیر در مورد جنبههای روانشناختی، فرهنگی، آواشناختی، نشانهشناختی و جنسیتی زبان و ربطشان به هم تحقیق میکرد و مقاله می نوشت. در عین حال به زبانشناسی تاریخی و زبانهای بومی قارهی آمریکا هم علاقه داشت. با این گسترهی علاقهها و کارها تعجب نباید کرد که ساپیر کشفهای مهمی کرده باشد یا باعث کشفهای مهمی شده باشد. یکی از حرفهای مهمی که ساپیر گفت این بود که «زبان، راهنمای نمادین فرهنگ است». او چندین مقاله در این مورد نوشت و در یکی از معروفترینشان که نامش «دستورنویس و زبانش» بود، نشان داد که زبان صافیای است که از خلال آن جهان را برای ارتباط با دیگران بازمیسازیم.
حالا این حرفها یعنی چه؟ فرض کنید شما به زبانی حرف میزنید که برای برف و باران و تگرگ تنها یک واژه دارد. ساپیر میگوید این زبان کمک میکند که این سه تا را بیشتر شبیه هم ببینید. بر عکس، اگر به زبانی صحبت کنید که یک واژه برای نامیدن شیر نر داشته باشد و یکی دیگر برای نامیدن شیر ماده، این زبان کمک میکند تفاوت این دو را جدیتر بگیرید. این مثالها چندان هم خیالی نیستند. در زبان فارسی دو واژهی «مرغ» و «خروس» داریم و این دو را تا حد زیادی از هم متفاوت میبینیم. اما تنها یک واژه برای نامیدن شیر نر و ماده داریم و به همین دلیل تفاوت آشکار ظاهریشان را چندان جدی نمیگیریم. این اثر زبان تنها در قسمت واژگان نیست، بلکه در صرف و نحو و جاهای دیگر زبان هم چنین آثاری وجود دارد، اما چون این اثر در واژگان واضحتر است، مثالها هم دربارهی واژگان هستند.
خلاصه بنا بر نظر ساپیر دنیای عربها که چندین واژه برای نامیدن شیر دارند، با دنیای فارسها که تنها یک جور شیر میشناسند یکی نیست. عربها از خلال زبان عربی به جهان نگاه میکنند و آن را در ذهنشان میسازند و فارسها از خلال زبان فارسی و این تفاوتهای زبانی تفاوتهای عظیم در نگاه به جهان و در فرهنگ پدید میآورد.
حالا این حرفها را بگذارید کنار حرفهای مالینوفسکی. مالینوفسکی از یک طرف میگفت نگاه مردم جزایر تروبریاند به جهان (تجارت، روابط جنسی، جادو، درمان و غیرهم) با نگاه مردم دیگر از بیخ و بن متفاوت است. از سویی دیگر میگفت زبان مردم تروبریاند هم آنقدر متفاوت است که مثلا دستورهای جادویی زبانشان را نمیتوان به هیچ وجه به زبانهای دیگر ترجمه کرد. حالا با توجه به حرفهای ساپیر از این دو تا چه نتیجهای میشود گرفت؟ بله. سادهترین نتیجه این است که مالینوفسکی بی این که خود بداند، قفل و کلید را در کنار هم در دست ما گذاشته است. کلید فهم تفاوت فرهنگی عمیق مردم تروبریاند با دیگران در تفاوت زبانی عمیقشان است. زبان متفاوت جهان متفاوت میسازد.
اما راستش الان که معما حل شده است این نتیجهگیری ساده و واضح به نظر میرسد. در عمل سالها وقت لازم بود تا کسی بیاید و همین چهار کلمه حرف را کنار هم بگذارد و آن نتیجه را بگیرد.
گفتم که سال 1884 قارهی اروپا مالینوفسکی و ساپیر را به مردمشناسی و زبانشناسی هدیه داد. سال 1897 هم قارهی آمریکا بنجمین لیورف را به جهان هدیه داد که در واقع همان آدمی بود که نتیجهی نهایی حرفهای مالینوفسکی و ساپیر را نشان همه داد. البته ورف هم مثل بقیه راه سرراستی را در زندگیش نرفت و به یک کار اکتفا نکرد. او در سال 1918 از امآیتی مدرک مهندسی شیمی گرفت. بعد هم رفت در یک شرکت بیمه با عنوان مهندس آتشنشان استخدام شد. وقتهای بیکاریش هم نوکی به زبانشناسی و مردمشناسی میزد. حالا این نوک زدنها کی و چه طور به جایی رسید؟ در مطلب بعدی خواهیم دید.
مالینوفسکی یادداشتهایش را بارها بررسی کرد و از نگاه علوم مختلف به آنها نگاه کرد تا راههای جدیدی به فهم مردم تروبریاند و فرهنگشان بیابد. او این بررسیهای ثانوی را در کتابی منتشر کرد. او در ابتدای جلد دوم کتابش به موضوعی دربارهی جادوهای مردم تروبریاند اشاره کرد. او گفت دستورهای جادویی تروبریاندیها را نمیتوان به زبانهای دیگر ترجمه کرد. منظور او این نبود که ترجمههای احتمالی به حد کافی دقیق نیستند و وسواس او را برآورده نمیکنند یا این که مثلا ترجمهی این دستورها سخت است. بلکه او دقیقا میگفت این دستورها را نمیتوان به هیچ روی ترجمه کرد. ما در زبانهای آشنا به مفاهیمی مانند شمار و جنسیت و زمان عادت کردهایم. زبان تروبریاندیها مخصوصا در مقولهی دستورهای جادویی طور دیگری بود.
در همان سال که مالینوفسکی به دنیا آمد یک آقای اهل پروس هم پدر پسری شد که اسمش را ادوارد گذاشت. ادوارد بعدها به ایالات متحده مهاجرت کرد و آمریکایی شد و جایی هم که درش به دنیا آمده بود بعدها از پروس جدا شد و جزو لهستان شد. بنا بر این، آلمانیها، لهستانیها و آمریکاییها هر کدام دلیلی دارند که ادوارد ساپیر را هموطن خود بدانند. ساپیر به موضوعهای مختلفی علاقه داشت و با کمی اغماض میگویند او یک زبانشناس مردمشناس بوده است. ساپیر در مورد جنبههای روانشناختی، فرهنگی، آواشناختی، نشانهشناختی و جنسیتی زبان و ربطشان به هم تحقیق میکرد و مقاله می نوشت. در عین حال به زبانشناسی تاریخی و زبانهای بومی قارهی آمریکا هم علاقه داشت. با این گسترهی علاقهها و کارها تعجب نباید کرد که ساپیر کشفهای مهمی کرده باشد یا باعث کشفهای مهمی شده باشد. یکی از حرفهای مهمی که ساپیر گفت این بود که «زبان، راهنمای نمادین فرهنگ است». او چندین مقاله در این مورد نوشت و در یکی از معروفترینشان که نامش «دستورنویس و زبانش» بود، نشان داد که زبان صافیای است که از خلال آن جهان را برای ارتباط با دیگران بازمیسازیم.
حالا این حرفها یعنی چه؟ فرض کنید شما به زبانی حرف میزنید که برای برف و باران و تگرگ تنها یک واژه دارد. ساپیر میگوید این زبان کمک میکند که این سه تا را بیشتر شبیه هم ببینید. بر عکس، اگر به زبانی صحبت کنید که یک واژه برای نامیدن شیر نر داشته باشد و یکی دیگر برای نامیدن شیر ماده، این زبان کمک میکند تفاوت این دو را جدیتر بگیرید. این مثالها چندان هم خیالی نیستند. در زبان فارسی دو واژهی «مرغ» و «خروس» داریم و این دو را تا حد زیادی از هم متفاوت میبینیم. اما تنها یک واژه برای نامیدن شیر نر و ماده داریم و به همین دلیل تفاوت آشکار ظاهریشان را چندان جدی نمیگیریم. این اثر زبان تنها در قسمت واژگان نیست، بلکه در صرف و نحو و جاهای دیگر زبان هم چنین آثاری وجود دارد، اما چون این اثر در واژگان واضحتر است، مثالها هم دربارهی واژگان هستند.
خلاصه بنا بر نظر ساپیر دنیای عربها که چندین واژه برای نامیدن شیر دارند، با دنیای فارسها که تنها یک جور شیر میشناسند یکی نیست. عربها از خلال زبان عربی به جهان نگاه میکنند و آن را در ذهنشان میسازند و فارسها از خلال زبان فارسی و این تفاوتهای زبانی تفاوتهای عظیم در نگاه به جهان و در فرهنگ پدید میآورد.
حالا این حرفها را بگذارید کنار حرفهای مالینوفسکی. مالینوفسکی از یک طرف میگفت نگاه مردم جزایر تروبریاند به جهان (تجارت، روابط جنسی، جادو، درمان و غیرهم) با نگاه مردم دیگر از بیخ و بن متفاوت است. از سویی دیگر میگفت زبان مردم تروبریاند هم آنقدر متفاوت است که مثلا دستورهای جادویی زبانشان را نمیتوان به هیچ وجه به زبانهای دیگر ترجمه کرد. حالا با توجه به حرفهای ساپیر از این دو تا چه نتیجهای میشود گرفت؟ بله. سادهترین نتیجه این است که مالینوفسکی بی این که خود بداند، قفل و کلید را در کنار هم در دست ما گذاشته است. کلید فهم تفاوت فرهنگی عمیق مردم تروبریاند با دیگران در تفاوت زبانی عمیقشان است. زبان متفاوت جهان متفاوت میسازد.
اما راستش الان که معما حل شده است این نتیجهگیری ساده و واضح به نظر میرسد. در عمل سالها وقت لازم بود تا کسی بیاید و همین چهار کلمه حرف را کنار هم بگذارد و آن نتیجه را بگیرد.
گفتم که سال 1884 قارهی اروپا مالینوفسکی و ساپیر را به مردمشناسی و زبانشناسی هدیه داد. سال 1897 هم قارهی آمریکا بنجمین لیورف را به جهان هدیه داد که در واقع همان آدمی بود که نتیجهی نهایی حرفهای مالینوفسکی و ساپیر را نشان همه داد. البته ورف هم مثل بقیه راه سرراستی را در زندگیش نرفت و به یک کار اکتفا نکرد. او در سال 1918 از امآیتی مدرک مهندسی شیمی گرفت. بعد هم رفت در یک شرکت بیمه با عنوان مهندس آتشنشان استخدام شد. وقتهای بیکاریش هم نوکی به زبانشناسی و مردمشناسی میزد. حالا این نوک زدنها کی و چه طور به جایی رسید؟ در مطلب بعدی خواهیم دید.
4 comments:
سلام
فعلا تبریک را بپذیرید تا بعد
روز خوش
salam. che khoob ke in ja hastid, as oon yeki webloge akhiretoon baraye man jaleb tare.
be nazaretoon aksetoon ziadi az nazdik gerefte nashode?! ya shayad ham darid rooye baarik bini toon ta'kid mikonid,...
دستت درد نکنه کورش... کمتر شده بود که نوشتهی وبلاگی این قدر مفید باشه برام... منتظر ادامهاش میمونم!ـ
salam.mamnoon ke mineveiseid! amaa
fonte inja ye kocholo khsteh konandeh nist be nazaretoon:)
mishe copy pease kardo va font ro tagheir dad.midonam.valei fontesh azar dahandast.
yaali
Post a Comment