9.8.07

وقتی تو و عنوان با هم نمی‌سازید

«روده‌درازی موقوف» این عنوان کوبنده‌ی بخش پیش بود. آن‌قدر کوبنده که نویسنده‌ی مطلب هم جا خورد و کمی چشمانش را مالید و بعد رفت سراغ آخرین نسخه‌های در دست‌رس نوشته‌اش که ببیند چرا چنین عنوانی روی مطلب گذاشته است.
نویسنده فراموش کرده بود که کار روزنامه کاری جمعی است و اگر تو عنوانی نه چندان کوبنده روی مطلبت بگذاری، کسی پیدا می‌شود که این خطای تو را درست کند و عنوان کوبنده‌ای برای متنت بیابد. هر چند که این عنوان کمی با آن‌چه تو در ذهن داری ناسازگار باشد. در واقع ممکن است تو از آن آدم‌های تی‌تیش‌مامانی‌ای باشی که فکر می‌کنند پژوهش در زبان کاری دستوری نیست، بل‌که یک‌سره توصیفی است و عنوان «روده‌درازی موقوف» از دستوری هم دستوری‌تر باشد و هویتی نسبتا نظامی داشته باشد.
به هر حال نویسنده هم از خوانندگان و هم از همکارانش عذر می‌خواهد. از همکارانش عذر می‌خواهد که عنوان‌هایی غیر محرک انتخاب می‌کند و از خواننده‌ها هم عذر می‌خواهد که با این کارش باعث می‌شود عنوان‌ها عوض شوند و نهایتا با درون‌مایه‌ی نهایی این سلسله یادداشت‌ها هم‌خوان نباشند.
حالا بیا همین سه پاراگراف بالا را نگاه کنیم. من چه کرده‌ام؟
اول. اخلاق نانوشته‌ی نگارش حکم می‌کند من چیزی درباره‌ی پشت پرده‌ی نوشتن و روزنامه، نقش دیگران، عناصر تغییردهنده و تغییرکننده ننویسم. نویسنده‌ی نوشته‌هایی که بنا است چهره‌ی آموزشی داشته باشند، از موضع معلمی می‌نویسد. طوری می‌نویسد که انگار همه چیز واضح و معلوم است و تنها باید از نگارنده (منبع دانش‌ـ‌قدرت) به خواننده (جای‌گاه اعمال دانش‌ـ‌قدرت) منتقل شود. من این حکم پنهان را ندیده گرفته‌ام. از کسانی گفته‌ام که در فراهم آوردن این نوشته و رسیدنش به دست خواننده نقش دارند، در قدرت نویسنده شریک اند، و حتا می‌توانند بر نویسنده و نوشته‌اش نیز اعمال قدرت کنند.
دوم. بر خلاف معمول سخن از قدرت و اعمال قدرت هست، اما سخن از حق و نیز از ظلم نیست. راستش من مطمئن نیستم که تغییر عنوان مطلب کار نادرستی باشد. مطمئن نیستم که من «حق» دارم چون به من «ظلم» شده است. مطمئن نیستم که آن صف‌آرایی کلاسیک حق و ناحق این‌جا فایده‌ای داشته باشد و کمکی به فهم یا آموختن چیزی کند. این شیطنت که من گفته‌ام عنوان تغییریافته عنوانی نظامی است، تنها یک شیطنت است. واقعیت این است که من نمی‌دانم که مبنای روشن این حکم که «من نسبت به مطلب حق دارم، چون من نوشته‌امش» چیست. مگر چه شده؟ کسی غرض مرا نقض کرده است؟ مگر بنا است نوشتن من عرصه‌ی غرض باشد؟
سوم. مطابق بندهای دیگری از همان قانون نانوشته، من خودم را گاه با ضمیر سوم شخص مفرد و گاه با ضمیر دوم شخص مفرد خطاب کرده‌ام و به روی خودم نیاورده‌ام که من من ام؛ همان ضمیر آشنای اول شخص مفرد. این قانون کمی مفصل‌تر است و من در پاراگراف‌های بعدی بند دیگری از این قانون را زیر پا گذاشته‌ام؛ تو را با ضمیر دوم شخص مفرد (و نه دوم شخص جمع) خطاب کرده‌ام.
می‌بینی؟ من هر کار خواسته‌ام کرده‌ام. قانون سکوت در برابر تغییر را ندیده گرفته‌ام، قانون مظلوم‌بازی را نیز ندیده گرفته‌ام، قانون ضمیرها و کاربرد احترام‌آمیزشان را هر جا که خودم خواسته‌ام رعایت کرده‌ام و هر جا خودم نخواسته‌ام نه. اما تمام این‌ها یعنی چه؟
شاید بتوان گفت قوانین نگارش دو دسته‌اند؛ آن‌هایی که مانند کاربرد احترام‌آمیز ضمیر مستقیما به مسائلی مانند اخلاق و قدرت وابسته‌اند و آن‌ها که ظاهرا تنها به زبان مربوط اند. یا اگر بخواهیم دقیق‌تر حرف بزنیم، قوانین نگارش گاه بیش‌تر به زبان مربوط اند و گاه بیش‌تر به مسائل انسانی مانند اخلاق و قدرت. اما همه‌ی این قوانین در اعمال کردن قدرت به من و توی انسان کاربر زبان، یک‌سان اند. همه‌ی این قوانین هستند، تا تو نتوانی هر کار خواستی با زبان بکنی. در عین حال واقعیت این است که هیچ کس نمی‌تواند وقت نوشتن دست تو را بگیرد یا بعد از نوشتن به زندان بیندازدت که مطابقه‌ی فعل و فاعل را یا کاربرد احترام‌آمیز افعال و ضمایر را رعایت نکرده‌ای. این یعنی تو می‌توانی هر کار دلت خواست بکنی. دیدی که. من در سه پاراگراف اول هر قانونی را که خواستم رعایت کردم و هر کدام را دوست نداشتم شکستم. تو هم می‌توانی چنین کنی. این واقعیت حضور تو در عرصه‌ی زبان است، اما تمام این واقعیت نیست. بخش دیگری از این واقعیت به این مربوط است که این اشکال گونه‌گون حضور در زبان اثرهای یک‌سانی ندارند. بر خلاف آن مثل قدیمی، نه تنها «بفرما» و «بنشین» و «بتمرگ» یک معنا ندارند، بل‌که «بنشین» در جاهای مختلف و در کنار واژه‌های دیگر معانی مختلفی به خود می‌گیرد. وقتی می‌گویی «بنشین روی صندلیت» معنای نشستن همان حالت بدنی خاص است. وقتی مجری تلویزیون می‌گوید «در این برنامه نمایش خرس در پیراهن خواب را به نقد می‌نشینیم» چندان اشاره‌ای به آن حالت بدنی خاص نمی‌کند و تنها دارد مطابق قواعد درازنویسی پی فعلی دراز و مطنطن می گردد. و وقتی دیوانه‌ای می‌گوید «غذایت را بنشین» این نشستن هیچ معنایی ندارد و تنها عرصه‌ای است برای حدس و هوش‌آزمایی که ببینیم او چه می‌خواسته است بگوید.
آن‌ها که در هر کاری پی قواعدی قطعی می‌گردند، دوست دارند اعلام کنند که هر یک از این سه کاربرد درست یا غلط است. اما این درست و غلط بودن تنها قضاوت آنان است. ساده‌تر بگویم. چیزی که معمولا من را به سمت گفتن و نوشتن جمله‌هایی شبیه جمله‌ی اول می‌برد و از جمله‌هایی شبیه دومی دور می کند و جمله‌های شبیه سومی را تقریبا از مجموعه‌ی جمله‌هایم بیرون می‌اندازد، میزان اثر جمله بر مخاطب است؛ میزان موفقیت جمله در آن‌چه از او می‌خواهم.
این «تفاوت در توانایی» ترجمه‌ی روشن آن قواعد درست و غلط در زبان است. باز در این باره بیش‌تر خواهیم گفت.

No comments: